Monday, March 27, 2006

نيلوفر روييد
ساقه اش از ته خواب شفا هم سر کشيد
من به رويا بودم
سيلاب بيداري رسيد
چشمانم را در ويرانه خوابم گشودم
نيلوفر به همه زندگي ام پيچيده بود در رگ هايش من بودم که مي دويدم
هستي اش در من ريشه داشت
همه من بود
کدامين باد بي پروادانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home