نيلوفر روييد
ساقه اش از ته خواب شفا هم سر کشيد
من به رويا بودم
سيلاب بيداري رسيد
چشمانم را در ويرانه خوابم گشودم
نيلوفر به همه زندگي ام پيچيده بود در رگ هايش من بودم که مي دويدم
هستي اش در من ريشه داشت
همه من بود
کدامين باد بي پروادانه اين نيلوفر را به سرزمين خواب من آورد؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home